دوشنبه 17 شهریور 1404

  • تاریخ : 1397/03/01 - 23:14
  • تعداد بازدید : 24
  • تعداد بازدیدکنندگان : 24
  • زمان مطالعه : 28 دقیقه

ویژه نامه محرم بخش چهارم

آخرین سخنان امام حسین سلام الله علیه

کلماتى به عنوان آخرین سخنان امام حسین علیه السلام مشهور شده است، مانند «رضا برضائک وتسلیما لأمرک». این سخنان و مشابه آن، در هیچ متن معتبرى نیامده است، چنان که عین این کلمات را حتى در منابع ضعیف نیافتیم. اساس این سخن، متنى از کتاب ضعیف مقتل منسوب به ابو مخنف[1] است که در بخشى از آن آورده است: «حسین علیه السلام سه ساعت جمجروحج افتاده بود و به آسمان، نگاه مى کرد و صدا مى زد: إلهى! صبرا على قضائک، و لا معبود سواک، یا غیاث المستغیثین!».

این سخنان، علاوه بر آن که در هیچ متن معتبرى نیامده است، اشکالاتى دارد، از جمله این که: چگونه امام علیه السلام در آن فرصت محدود عصر عاشورا، سه ساعت بر زمین افتاده بود و دشمن، حرکتى انجام نمى داد ؟[2]


[1]. مقتل الحسین علیه السلام المنسوب إلى أبى مخنف : ص 132.

[2]. ر. ک: ج 6 ص 171 (فصل دوم / آخرین دعاى امام حسین علیه السلام در روز عاشورا).

منبع: دانشنامه امام حسین(ع)، ج7، ص 260

آسیب شناسی عزاداری امام حسین سلام الله علیه

در عصر حاضر ، آشنایی با آفاتی که هدف و حکمت عزاداری سالار شهیدان را تهدید می کنند ، مهم ترین و اساسی ترین گام در راه تحقّق اهداف ارزشمند این دستور العمل سازنده اهل بیت عصمت و طهارت است.

نقش فرهنگ اصیل عاشورا در جهل زُدایی از جوامع اسلامی و زمینه سازی برای حکومت جهانی اسلام ، ایجاب می کند که اسلام ستیزان مستکبر ـ اعم از آنها که رسما در مقابل اسلام ، قرار دارند یا کسانی که به نام اسلام بر مسلمانان ، حکومت می کنند ـ ، در دوره های مختلف تاریخ ، برای تحریف آن، برنامه ریزی کنند ؛ چرا که آنان، از جهل مردم ، تغذیه می کنند ، و بیداری امّت اسلامی ، بنیاد حاکمیت آنها را فرو می ریزد .

نقش فرهنگ عاشورا در پیروزی انقلاب اسلامی ایران و نهضت های آزادی بخش اسلامی ، موجب گردیده که تلاش های استکبار جهانی و در رأس آنها امریکا برای تحریف فرهنگ عاشورا ، مضاعف گردد و با توطئه های پیچیده تری ، وارد عرصه نبرد با این میراث گران بهای فرهنگی شوند . [1]

اکنون باید دید که : چگونه فرهنگ اصیل عاشورا، به وسیله دشمنان آگاه و دوستان ناآگاه ، تحریف می شود ؟ و چه آفاتی ، مجالس عزاداری سالار شهیدان را تهدید می کند ؟

پاسخ اجمالی این سؤال ، این است که : هر چیزی که با هدف عزاداری (یعنی جهل زُدایی از جامعه اسلامی) و نیز با ویژگی های مجالس عزاداری هدفمند (یعنی : خدامحوری ، ارائه تحلیل واقع بینانه از حادثه عاشورا و بهره گیری صحیح از احساسات و عواطف مردم نسبت به اهل بیت علیهم السلام ) در تضاد باشد ، از آفت های مجالس عزاداری سید الشهدا علیه السلام است . اینک برای توضیح این اجمال ، به مهم ترینِ این آسیب ها، اشاره می کنیم :

1 . تحریفِ هدف عزاداری

خطرناک ترین آفت عزاداری امام حسین علیه السلام ، تحریف هدف آن است . حکمت عزاداری امام حسین علیه السلام با حکمت شهادت ایشان ، یکی است . بنا بر این ، تحریف هدف عزاداری ، تحریف هدف شهادت آن بزرگوار نیز هست .

این تحریف ، به دو گونه می تواند تجلّی یابد : یکی آن که به جای روشنی بخشی و احیاگری ، تنها به درخواست آمرزش گناهان و پاک سازی معنوی خلاصه گردد ؛ و دیگر ، آن که به جای تأکید بر بُعد حماسی آن ، به جنایت یزیدیان و ستمگران در این حادثه پرداخته شود .

این سخن ، بدان معنا نیست که آمرزش گناهان و پاک سازی معنوی، از نتایج و فواید عزاداری نیست و یا این که نباید جنایت های ستم پیشگان را برشمرد ؛ بلکه غرض ، پرهیز از نگاه تجزیه ای است . [2]

اینک به توضیح این دو مطلب می پردازیم :

اگر به جای جهل زُدایی و احیای ارزش های اسلامی ، هدف عزاداری برای سالار شهیدان ، در پاک سازی گنهکاران از گناه ، خلاصه شود ، در واقع ، هدف شهادت امام علیه السلام و عزاداری برای ایشان ، تحریف شده است ؛ یعنی دقیقا همان تحریفی که در آیین مسیحیت ، در باره عیسی علیه السلام تحقّق یافت . استاد شهید مرتضی مطهّری ، در این باره می گوید :

من نمی دانم کدام جانی یا جانی هایی ، جنایت را به شکل دیگری بر حسین بن علی علیه السلام وارد کردند، و آن ، این که هدف حسین بن علی علیه السلام را مورد تحریف قرار دادند و همان چَرندی را که مسیحی ها در مورد مسیح علیه السلام گفتند ، در باره حسین علیه السلام گفتند که : حسین ، کشته شد برای آن که بار گناه امّت را به دوش بگیرد ! برای این که ما گناه بکنیم و خیالمان راحت باشد ، حسین کشته شد! برای این که گناهکار تا آن زمانْ کم بود ، بیشتر بشود؟! ... . [3]

استاد مطهّری ، در باره نوعی دیگر از تحریف هدف عزاداری و گریه بر امام حسین علیه السلام ، چنین می گوید :

چرا ائمّه اطهار علیهم السلام (حتّی از پیغمبر اکرم روایت است) گفتند که این نهضت ، باید زنده بماند ، فراموش نشود ، مردم برای امام حسین علیه السلام بگِریند ؟ هدف آنها از این دستور ، چه بوده است ؟ ما آن هدف واقعی را مَسخ کردیم . گفتیم : فقط به خاطر این است که تسلّی خاطری برای حضرت زهرا علیهاالسلام باشد! با این که ایشان در بهشت ، همراه فرزند بزرگوارشان هستند ، دائما بی تابی می کنند تا ما مردمِ بی سر و پا ، یک مقدار گریه کنیم تا تسلّی خاطر پیدا کنند . آیا توهینی بالاتر از این، برای حضرت زهرا علیهاالسلام پیدا می کنید ؟! [4]

خیال می کنیم حسین بن علی علیه السلام ، در آن دنیا منتظر است که مردم برایش دلسوزی کنند یا ـ العیاذ باللّه ـ حضرت زهرا علیهاالسلام بعد از هزار و سیصد سال ، آن هم در جوار رحمت الهی ، منتظر است که ... برای او گریه بکنند تا تسلّی خاطر پیدا کند!

چند سال پیش ، در کتابی دیدم که نویسنده ، مقایسه ای میان حسین بن علی علیه السلام و عیسی مسیح علیه السلام کرده بود . نوشته بود که عمل مسیحی ها، بر عمل مسلمین (شیعیان) ترجیح دارد ؛ زیرا آنها روز شهادت عیسی مسیح را جشن می گیرند و شادمانی می کنند ؛ ولی اینها در روز شهادت حسین بن علی علیه السلام ، مرثیه خوانی و گریه می کنند ! عمل آنها بر عملِ اینها ترجیح دارد ؛ زیرا آنها شهادت را برای عیسی مسیح ، موفّقیت می دانند ، نه شکست ، و چون موفّقیت می دانند ، شادمانی می کنند ؛ امّا مسلمین ، شهادت را شکست می دانند و چون شکست می دانند ، گریه می کنند ! خوشا به حال ملّتی که شهادت را موفّقیت بشمارد و جشن بگیرد ، و بدا به حال ملّتی که شهادت را شکست بداند و به خاطر آن ، مرثیه خوانی بکند !

جواب، این است که اوّلاً دنیای مسیحی که این شهادت را جشن می گیرد ، روی همان اعتقاد خرافی ای است که می گوید : «عیسی ، کشته شد تا بار گناه ما بریزد» ، و چون به خیال خودش سبک بال شده و استخوانش سبُک شده ، آن را جشن می گیرد . در حقیقت ، او جشن سبُکی استخوان خودش را به خیال خودش می گیرد ، و این ، یک خرافه است . ثانیا ، این همان فرق اسلام و مسیحیتِ تحریف شده است که اسلام ، یک دین اجتماعی و مسیحیت ، دینی است که همه آن چیزی که دارد ، اندرزِ اخلاقی است . از طرف دیگر ، گاه به یک حادثه، از نظر فردی نگاه می کنیم و گاه از نظر اجتماعی . از نظر اسلام ، شهادت حسین بن علی علیه السلام از دیدگاه فردی ، یک موفّقیت بود . [5]

گفتنی است که آنچه تحریف هدف عزاداری برای امام حسین علیه السلام است ، خلاصه کردن این هدف ، در پاک سازی گناهان ، شبیه باور خرافی مسیحیان در باره مصلوب شدن عیسی علیه السلام است . این سخن ، البته به معنای نفی نقش عزاداری در آمرزش گناهان نیست . به تعبیر دیگر ، هدف عزاداری بر امام حسین علیه السلام ، جهل زُدایی و احیای ارزش های دینی است و عزاداری با این هدف ، برکات فراوانی برای فرد و جامعه دارد [6] که یکی از آنها ، آمرزشِ گناهان و سالم سازی روانی جامعه است و این برکت نیز دقیقا در جهت احیای ارزش های اسلامی قرار دارد .

از سوی دیگر ، حادثه عاشورا ، در یک نگاه کلّی و واقع بینانه ، دارای دو بُعد است : یکی بُعد جنایت و مظلومیت ، و دیگری بُعد حماسه و عزّت و عظمت . از این رو ، تحلیل و تبیین صحیح این حادثه ، در صورتی امکان پذیر است که این دو بُعد ، در کنار هم دیده شوند و ارائه گردند . در غیر این صورت ، مخاطب ، درک درستی از این جریان مهم تاریخ اسلام ، پیدا نخواهد کرد .

استاد مطهّری قدس سره در این باره می گوید :

حادثه عاشورا و تاریخچه کربلا ، دو صفحه دارد : یک صفحه سفید و نورانی ، و یک صفحه تاریک ، سیاه و ظلمانی ، که هر دو صفحه اش ، یا بی نظیر است و یا کم نظیر .

امّا صفحه سیاه و تاریکش ، از آن نظر سیاه و تاریک است که در آن ، فقط جنایتِ بی نظیر و یا کم نظیر می بینیم ... .

از این نظر ، حادثه کربلا ، یک جنایت و یک تراژدی است ، یک مصیبت است ، یک رَثاست . این صفحه را که نگاه می کنیم ، در آن ، کشتنِ بی گناه [را ]می بینیم ، کشتن جوان [را ]می بینیم ، کشتن شیرخوار [را ]می بینیم ، اسب بر بدن مُرده تاختن [را] می بینیم ، آب ندادن به یک انسان [را] می بینیم. زن و بچّه را شلّاق زدن می بینیم ، اسیر را بر شتر بی جهاز سوار کردن می بینیم . از این نظر ، قهرمان حادثه کیست ؟ واضح است وقتی که حادثه را از جنبه جنایی نگاه کنیم ، آن که می خورد ، قهرمان نیست . آن بیچاره ، مظلوم است . قهرمان حادثه در این نگاه ، یزید بن معاویه است ، عبید اللّه بن زیاد است ، عمر سعد است ، شمر بن ذی الجوشن است ، خولی است و یک عدّه دیگر . لذا وقتی که صفحه سیاه این تاریخ را مطالعه می کنیم ، فقط جنایت و رَثای بشریت را می بینیم . پس اگر بخواهیم شعر بگوییم ، چه باید بگوییم ؟ باید مرثیه بگوییم و غیر از مرثیه گفتن ، چیز دیگری نیست که بگوییم . باید بگوییم :

زان تشنگان ، هنوز به عیوق می رسد فریاد العطش ز بیابان کربلا. [7]

امّا آیا تاریخچه عاشورا ، فقط همین یک صفحه است ؟ آیا فقط رَثاست ؟ فقط مصیبت است و چیز دیگری نیست ؟

اشتباه ما همین است . این تاریخچه ، یک صفحه دیگر هم دارد که قهرمان آن صفحه ، دیگر پسر معاویه نیست ، پسر زیاد نیست ، پسر سعد نیست ، شمر نیست . در آن جا ، قهرمان ، حسین علیه السلام است . در آن صفحه ، دیگر جنایت نیست ، تراژدی نیست ؛ بلکه حماسه است ، افتخار و نورانیت است ، تجلّی حقیقت و انسانیت است ، تجلّی حق پرستی است . آن صفحه را که نگاه کنیم ، می گوییم بشریت ، حق دارد به خودش ببالد ؛ امّا وقتی صفحه سیاهش را مطالعه می کنیم ، می بینیم که بشریت ، سرافکنده است و خودش را مصداق آن آیه می بیند که می فرماید : «قَالُواْ أَتَجْعَلُ فِیهَا مَن یفْسِدُ فِیهَا وَ یسْفِک الدِّمَآءَ وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِک وَ نُقَدِّسُ لَک» . [8]

مسلّما جبرئیل امین ، در مقابل اعلام خدا که فرمود : «إِنِّی جَاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَةً» ، [9] سؤالی نمی کند ؛ بلکه آن دسته از فرشتگان که فقط صفحه سیاه بشریت را می دیدند و صفحه دیگر آن را نمی دیدند ، از خدا این سؤال را کردند که : آیا می خواهی کسانی را در زمین، قرار دهی که فساد کنند و خون ها بریزند ؟! و خدا در جواب آنها فرمود : «إِنِّی أَعْلَمُ مَا لَا تَعْلَمُونَ» . [10]

آن صفحه ، صفحه ای است که مَلَک اعتراض می کند ؛ بشر ، سرافکنده است و این صفحه ، صفحه ای است که بشریت ، به آن افتخار می کند . چرا باید حادثه کربلا را همیشه از نظر صفحه سیاهش مطالعه کنیم ؟ و چرا باید همیشه جنایت های کربلا گفته شود ؟ چرا همیشه باید حسین بن علی علیه السلام از آن جنبه ای که مورد جنایتِ جانیان است ، مورد مطالعه ما قرار بگیرد ؟ چرا شعارهایی که به نام حسین بن علی علیه السلام می دهیم و می نویسیم ، از صفحه تاریک عاشورا گرفته شود ؟ چرا ما صفحه نورانی این داستان را کمتر مطالعه می کنیم ، در حالی که جنبه حماسی این داستان ، صد برابر بر جنبه جنایی آن می چربد و نورانیت این حادثه ، بر تاریکی آن ، خیلی می چربد؟ پس باید اعتراف کنیم که یکی از جانی های بر حسین بن علی علیه السلام ما هستیم که از این تاریخچه ، فقط یک صفحه اش را می خوانیم و صفحه دیگرش را نمی خوانیم . [11]

2 . استناد به منابع غیر معتبر

یکی از آسیب هایی که خصوصا در قرن های اخیر ، عزاداری امام حسین علیه السلام را تهدید می کند ، استناد اهل منبر و مرثیه سُرایان، به منابع غیر معتبر و غیر قابل استناد است . [12]

نکته قابل توجّه ، این که تاریخ عاشورا ، بیشتر از بسیاری موضوعات دیگر ، دارای منابع معتبر و قابل استناد است و مرثیه سرایان متعهّد و آگاه ، اصولاً نیازی به استفاده از منابع غیر قابل استناد ندارند . به گفته شهید مطهّری :

اگر کسی تاریخ عاشورا را بخواند ، می بیند از زنده ترین و مستندترین و از پُرمنبع ترین تاریخ هاست . مرحوم آخوند خراسانی [13] فرموده بود : آنها که به دنبال روضه نشنیده می روند ، بروند روضه های راست را پیدا کنند که آنها را اَحَدی نشنیده است . [14]

شماری از مرثیه سرایان می پندارند که هر چه چاپ و منتشر شد ، قابل استناد است و کاری با اعتبارِ منبع ندارند . نویسنده ارجمند کتاب لؤلؤ و مرجان ، در باره برخی از مطالب نادرستی که به زیارت معتبر «وارث» افزوده شده ، می گوید :

روزی طلبه ای را دیدم که آن دروغ های قبیحه را برای شهدا می خوانْد . دستی بر کتفش گذاشتم . ملتفتِ من شد . گفتم : از اهل علم ، قبیح نیست چنین اکاذیب ، در چنین محضری ؟! گفت : مگر مَروی نیست ؟ تعجّب کردم . گفتم : نه . گفت : در کتابی دیدم . گفتم : در کدام کتاب ؟ گفت : مفتاح الجنان . [15] ساکت شدم . چه ، کسی که در بی اطّلاعی، کارش به این جا رسد که جمع کرده بعضی عوام را کتاب شمُرَد و مستند قرار دهد ، قابل سخن گفتن نیست . [16]

بسیاری از مطالب بی اساس و دروغی که موجب وَهْن اهل بیت علیهم السلام است و متأسّفانه به عنوان مرثیه مطرح می گردند ، ریشه در منابع غیر معتبر دارند و از این رو ، منبع شناسی ، [17] نخستین شرط ذاکران و مرثیه سرایان راستین تاریخ خونبار عاشوراست و کسانی که فاقد این شرط اند، هر چه قدر هم که با اخلاص باشند، شایستگی برای ذکر مصیبت اهل بیت علیهم السلام را ندارند .

ما در «درآمد» این دانش نامه، در این باره ، بحث کرده، به معرّفی اجمالی مهم ترین منابع معتبر وغیر معتبر ، پرداخته ایم. محدّث نوری در لؤلؤ و مرجان، آورده است:

شخصی در کرمانشاه ، خدمت عالمِ کاملِ جامعِ فرید، آقا محمّدعلی ، صاحب مقامع و غیره قدس سرهرسید و عرض کرد : در خواب می بینم به دندان خود ، گوشت بدن مبارک حضرت سید الشهدا علیه السلام را می کنَم! آقا ، او را نمی شناخت . سر به زیر انداخت و متفکر شد . پس به او فرمود : شاید روضه خوانی می کنی ؟! عرض کرد : بلی . فرمود : [این کار را] ترک کن ، یا از کتب معتبره نقل کن . [18]

3 . گزارش های ذلّت بار

حسین بن علی علیه السلام ، مظهر عزّت الهی و عاشورا ، جلوه گاه حماسه و عزّت حسینی ، و شعار دشمن شکن «هَیهاتَ مِنّا الذّلة!» ، میراث گران بهای اوست . در منابع معتبر ، گزارش شده که امام حسین علیه السلام ، ضمن سخنرانی حماسی ای در روز عاشورا ، خطاب به سپاه دشمن فرمود :

ألا وإنَّ الدَّعِی ابنَ الدَّعِی قَد رَکزَ بَینَ اثنَتَینِ ، بَینَ السَّلَّةِ وَ الذِّلَّةِ ، وَ هَیهاتَ مِنّا الذِّلَّةُ ! یأبَی اللّهُ لَنا ذلِک و رَسولُهُ وَ المُؤمِنونَ ، وَ حُجورٌ طابَت ، وَ حُجورٌ طَهُرَت ، وَ اُنوفٌ حَمِیةٌ وَ نُفوسٌ أبِیةٌ ، مِن أن تُؤثَرَ طاعَةُ اللِّئامِ عَلی مَصارِعِ الکرامِ . [19] هان ! بی نَسَبِ پسر بی نَسَب، مرا میان دو چیز ، قرار داده است : بین شمشیر و خواری . خواری ، از ما دور است و خداوند ، آن را برای ما نمی پذیرد ، و نیز پیامبرش و مؤمنان و دامن هایی پاک و پاکیزه و جان هایی عزّتمند و نَفْس هایی خوددار که اطاعت از فرومایگان را بر مرگی کریمانه ، مقدّم نمی دارند .

و نیز در پاسخ به کسانی که به او گفتند : «تو را رها نخواهیم ساخت تا دست در دستِ عبید اللّه بن زیاد نگذاری» ، فرمود :

لا وَاللّهِ ، لا اُعطی بِیدی إعطاءَ الذَّلیلِ ، وَ لا أفِرُّ فِرارَ العَبیدِ . «إِنِّی عُذْتُ بِرَبِّی وَ رَبِّکمْ أَن تَرْجُمُونِ [20] إِنِّی عُذْتُ بِرَبِّی وَ رَبِّکم مِّن کلِّ مُتَکبِّرٍ لَا یؤْمِنُ بِیوْمِ الْحِسَابِ» [21] . [22] نه . به خدا سوگند که نه به سان ذلیلان، دستِ بیعت خواهم داد ، و نه به سانِ بردگان، خواهم گریخت. «من به پروردگار خویش و پروردگار شما ، پناه می برم از این که مرا سنگ باران نمایید! من از شرارت هر حق ناپذیر و متکبّری که به روز حساب ، ایمان نمی آورد ، به پروردگار خود و شما، پناه می برم!» .

بنا بر این ، هر گزارشی از تاریخ عاشورا که حاکی از پذیرش ذلّت توسّط امام حسین علیه السلام باشد ، دروغ بوده و ساخته و پرداخته دشمنان اوست ؛ مانند این گزارش که امام علیه السلام فرموده :

إختاروا مِنّی خِصالاً ثَلاثا : إمّا أن أرجِعَ إلَی المَکانِ الَّذی أقبَلتُ مِنهُ ، وَ إمّا أن أضَعَ یدی فی یدِ یزیدَ بنِ مُعاوِیةَ ، فَیری فیما بَینی وَ بَینَهُ رَأیهُ ، وَ إمّا أن تُسَیرونی إلی أی ثَغرٍ مِن ثُغورِ المُسلِمینَ شِئتُم ، فَأَکونَ رَجُلاً مِن أهلِهِ ، لی ما لَهُم ، وَ عَلَی ما عَلَیهِم . [23] یکی از این سه [پیشنهاد من] را بپذیرید: یا به همان جایی که از آن آمده ام ، باز گردم، یا دستم را در دستِ یزید بن معاویه بگذارم و او میان من و خود ، حکم کند، یا مرا به هر یک از مرزهای مسلمانان که می خواهید ، بفرستید و من هم مانند یکی از ساکنان آن جا شوم ، با همان وظایف و حقوق.

یا طلب آب کردن امام علیه السلام از شمر ملعون، هنگامی که می خواست ایشان را به قتل برساند که در نور العین ، به امام علیه السلام نسبت داده شده و آمده است :

إذا و لا بدّ من قتلی فَاسقنی شربة ماءٍ . فقال : هیهات أن تذوق الماء بل تذوق الموت غصّة بعد غصّة و جرعة بعد جرعة . [24] [حسین علیه السلام فرمود :] «حال که مرا می کشی، پس جرعه ای آب به من بده» . شمر گفت : هرگز قطره ای آب نخواهی چشید ؛ بلکه مرگ را به صورت گلوگیر و جرعه جرعه، خواهی چشید!

این گونه گزارش ها ، علاوه بر این که با مُحکمات تاریخِ عاشورا و موضعگیری های امام علیه السلام در طول زندگی افتخارآمیز او [25] منافات دارد ، با اصول باورهای شیعه در باره جایگاه والای خاندان پیامبر خدا صلی الله علیه و آله نیز مخالفت دارد و بر این اساس ، یکی از آفات مجالس عزاداری سید الشهدا علیه السلام ، مرثیه سرایی ذلّت آمیز برای آن امام است . از این رو ، بر ذاکران مخلص اهل بیت علیهم السلام فرض است که از بیان هر سخن و تعبیری که حاکی از اظهار ذلّت یا عجز آن بزرگوار و خانواده ایشان در حادثه عاشورا باشد ، جدّا اجتناب کنند . در این باره ، محدّث نوری [26] در کتاب لؤلؤ ومرجان ، رؤیای صادقه ای را از روضه خوان معروفی، بدون ذکر نام، نقل کرده که حقیقتا تکان دهنده است :

[چرا ذلّت فرزندم حسین را خواندی ؟!] سید فاضلی از معتبرینِ روضه خوانان ، شبی در خواب دید که گویا قیامت ، برپا شده و خلق ، در نهایتِ وحشت و حیرت[اند] و هر کس به حال خود مشغول [است ]و ملائکه ، ایشان را می رانند به سوی حساب، و با هر تنی ، دو موکل بود .

[او می گوید:] من چون این داهیه را دیدم ، در اندیشه عاقبت خود [بودم] که با این بزرگی امر ، به کجا خواهد کشید؟! در این حال ، دو نفر از آن جماعت ، مرا امر نمودند به حضور در محضر خاتم النبیین صلی الله علیه و آله . چون مَآل کارْ خطرناک بود ، مسامحه کردم . قهرا مرا کشاندند : یکی در پیش ، دیگری در عقب ؛ و من در وسط ، هراسان و ترسناک، سیر می کردیم که دیدم عِماری بسیار بزرگی بر دوشِ جماعتی از طرف راستْ راه می روند . با الهام الهی دانستم که در آن عماری ، سیده زنان عالم است ـ صلوات اللّه علیها ـ . و چون به عماری نزدیک شدیم ، فرصت را غنیمت دانسته ، از دست موکلان ، فرار [کردم] و خود را به زیرِ عماری رساندم . آن را قلعه ای محکم و محلّ مَنیعی دیدم که پیش از من ، جمعی از گناهکاران به آن جا پناه بُرده بودند ، و موکلین را دیدم [که] از عماری ، دور[ند] و قدرت بر نزدیک شدن به عماری [را ]ندارند و به همان اندازه دوری با ما ، سیر می کنند . به اشاره ، التماس کردند برگردیم . قبول نکردیم . آن گاه ، به اشاره، ما را تهدید کردند . چون تکیه گاه خود را محکم دیدیم ، ما نیز ایشان را تهدید می کردیم و با همین قوّت قلب ، سیر می کردیم که ناگاه ، رسولی از جانب رسول خدا صلی الله علیه و آله رسید و به آن مُعظّمه ، از جانب آن جناب گفت که : «جمعی از گناهکاران امّت ، به تو پناه آورده اند . ایشان را روانه کن که به حساب ایشان برسیم» .

پس آن مُخدّره ، اشاره فرمود که موکلان ، از هر طرف رسیدند و ما را به موقِف حساب کشاندند . در آن جا منبری دیدیم بسیار بلند که پلّه های زیادی داشت و سیدِ انبیا صلی الله علیه و آله ، بر بالای آن نشسته و امیر المؤمنین علیه السلام ، بر پلّه اوّل آن ایستاده و مشغول است به رسیدنِ حساب خلایق ، و آنها در پیشِ روی آن حضرت ، صف کشیده[اند] . چون نوبت حساب به من رسید ، مرا مخاطب کرد و به نحوِ سرزنش و توبیخ فرمود : «چرا ذلّت فرزندم حسین را خواندی و او را به مذلّت و خواری ، نسبت دادی؟» . پس در جواب ، متحیر شدم و جز انکار ، چاره ای ندیدم . پس منکر شدم که : «نخواندم!» . پس دیدم دردی به بازویم رسید ، گویا میخ آهنی در آن فرو رفته . ملتفت شدم به طرف خود . مردی را دیدم که در کفَش طوماری است . آن را به من داد . گشودم . دیدم صورت مجلس من در آن بود و در هر جا و هر وقت و هر چه خوانده بودم، در آن، ثبت شده بود و از آن جمله ، همان فقره که از من سؤال کردند .

پس حیله ای دیگر به خاطرم آمد . گفتم : «مجلسی رحمه الله ، آن را در جلد دهم بحار ، ذکر کرده!» . پس به یکی از خُدّام حاضرین فرمود : «برو از مجلسی، آن کتاب را بگیر» . پس ملتفت شدم . دیدم از طرف راست منبر ، صفوف بسیار است که اوّل آن ، جنب منبر [است] و آخر آن ، خدای داند که به کجا منتهی می شود ، و هر عالِمی ، مؤلّفاتش [را ]در پیشِ رویش گذاشته ، شخص اوّل در صف اوّل ، مرحوم مجلسی است . چون رسولِ حضرت ، پیغام را به او رساند ، در میان کتب ، آن کتاب را برداشت [و] به او داد . گرفت [و] آورد . اشاره فرمود [که ]به من دهد . گرفتم و در بحر تحیر، فرو رفتم ؛ زیرا که غرض از آن حیله و اِفترا ، خلاصی از آن مَهلکه بود .

پس پاره ای اوراق آن را بیهوده به هم زدم. در آن حال ، حیله ای دیگر به خاطرم آمد . پس گفتم : «آن را در مقتل حاجی ملّا صالح بَرَغانی دیدم!» . باز به خادمی فرمود : «برو به او بگو [آن ]کتاب را بیاورد» و رفت و گفت . در صف ششم یا هفتم ، شخص ششم یا هفتم ، حاجی مذکور بود . کتاب را خود برداشت و آورد .

پس امر فرمود آن فقره را در آن کتاب ، پیدا کنم . دومرتبه ، خوف برگشت و مضطرب شدم و راه چاره از هر طرف ، بسته شد . بیهوده ، مشغول برگرداندنِ اوراق بودم ، با قلب هراسان .

تا آن که می گوید [که ]چون از خواب بیدار شد ، جماعتی از اهلِ صنف خود را جمع کرد و آنچه [را ]در خواب دیده بود ، نقل نمود و گفت : «امّا من ، پس در خود ، قوّه اقامه شروط روضه خوانی را نمی بینم . آن را ترک می کنم ، و هر که مرا تصدیق می کند ، سزاوار است او نیز دست از آن بکشد» . با آن که سالیانه ، مبالغ خطیری از این راه به او می رسید ، از آن، چشم پوشیده ، دست از روضه خوانی کشید . [27]

4 . غُلُوْ

گزارش های ذلّت بار ، پایین آوردن اهل بیت علیهم السلام از جایگاه واقعی آنها، و غلو ، بالاتر بُردن آنان از جایگاه واقعی آنهاست که متأسّفانه ، هر دو آفت ، در برخی مجالس مرثیه سرایی مشاهده می شود .

شیخ المحدّثین ، ابن بابویه ، روایتی را از امام رضا علیه السلام نقل کرده که دلالت دارد بر این که مَنشأ غلو ، توطئه حساب شده دشمنان اهل بیت علیهم السلام برای بدبین کردن مردم به آنان و منزوی کردن خاندان رسالتْ بوده است . در این روایت ، امام علیه السلام فرموده است :

إنّ مُخالِفینا وَضَعُوا أخْبارا فی فَضائِلِنا وَ جَعَلوها عَلَی ثَلَاثَةِ أقْسامٍ ، أحَدُها الغُلُوُّ؛ وَ ثانِیها التَّقْصِیرُ فِی أَمْرِنا ، وَ ثالِثُها التَصْرِیحُ بِمَثَالِبِ أعْدائِنَا ، فإذا سَمِعَ النّاسُ الغُلُوَّ فِینا کفَّرُوا شِیعَتَنا وَ نَسَبُوهُم إلَی القَوْلِ بِرُبُوبِیتِنا وَ إذَا سَمِعُوا التَّقْصِیرَ اعْتَقَدُوهُ فِینا ، وَ إذَا سَمِعُوا مَثالِبَ أعداءِنا بأَسْمائِهِم ثَلَبُونا بأسْمائِنا . [28] مخالفان ما ، سه نوع حدیث در فضائل ما جعل کرده اند : اوّل ، غلو ؛ دوم ، کوتاهی کردن در حقّ ما ؛ و سوم ، تصریح به بدی های دشمنان ما و دشنام دادن به آنان . مردم ، وقتی احادیث غلوّآمیز آن دسته را می شنوند، شیعیان ما را تکفیر می کنند و به آنان نسبت می دهند که قائل به ربوبیت ما هستند و وقتی کوتاهی در حقّ ما را می شنوند ، به آن معتقد می شوند ؛ و وقتی بدی های دشمنان ما و دشنام به آنان را می شنوند ، ما را دشنام می دهند.

بنا بر این ، کسانی که در مجالس عزاداری ، اهل بیت علیهم السلام را جای گزین خدا می کنند و به جای خدامحور کردنِ مجالس امام حسین علیه السلام و پیوند دادن دل ها به خدا از طریق اهل بیت علیهم السلام ـ که ابواب الهی هستند ـ ، مردم را به «حسینُ اللّهی» و «زینبُ اللّهی» شدن، دعوت می نمایند و یا برای بزرگداشت اهل بیت علیهم السلام ، انبیای بزرگ الهی را کوچک جلوه می دهند، آگاهانه یا ناخودآگاه ، در خدمت اهداف دشمنان اهل بیت علیهم السلام قرار گرفته اند و سید الشهدا علیه السلام هم از آنان، بیزار است . [29]

5 . دروغ

زشت ترین و خطرناک ترین دروغ ها ، [30] دروغ بستن به خداوندمتعال ، پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و اهل بیت علیهم السلام است که از گناهان کبیره شمرده شده ، موجب بطلان روزه می گردد . [31]

مرثیه سرایانی که بدون حجّت شرعی ، سخنی را به خدا و اهل بیت علیهم السلام نسبت می دهند، نه تنها خادم و ذاکر امام حسین علیه السلام نیستند ، بلکه باید بدانند که کار آنها ، گناه کبیره است .

حقیقتا برای بسیاری از مردم ، باور کردن این قضیه سخت است که روضه خوانی ، به دروغْ مرثیه سرایی کند ؛ ولی در نهایت تأسّف ، باید به این واقعیت تلخ ، یعنی دروغ پردازی برخی روضه خوانان و مرثیه سرایان اعتراف کرد ؛ بلکه بر این مصیبت بزرگی که تاریخ عاشورا بدان مبتلا گردیده ، بیش از مصیبت خودِ عاشورا باید گریست؛ چرا که این مصیبت، موجب پایمال شدن نهضت مقدّس حسینی است .

برای توضیح این اجمال ، علاقه مندان می توانند به کتاب لؤلؤ و مرجان محدّث نوری ـ که در سال 1319 هجری قمری تألیف شده ـ و کتاب حماسه حسینی استاد شهید مرتضی مطهّری، مراجعه کنند .

اینک ، نگاهی کوتاه به این دو کتاب ، از این منظر :

دروغ در مرثیه سرایی ، در دوران گذشته

می توان گفت از موقعی که کتاب روضة الشهدا نوشته شد ، یعنی حدود سال نهصد هجری ، آسیبِ دروغ ، وارد عرصه مرثیه سرایی گردید و به تدریج ، این آفت، گسترش یافت ، به گونه ای که در اوایل قرن چهاردهم ، محدّث نوری ، از گسترش این آفت ، احساس خطر کرد و به پیشنهاد یکی از علمای هندوستان ، اقدام به نوشتن کتاب لؤلؤ و مرجان کرد . [32] وی در باره انگیزه نوشتن این کتاب ، در آغاز آن می گوید :

جناب العالم العامل الجلیل الفاضل الکامل ... سید محمّد مرتضی جونپوری هندی ـ أیده اللّه تعالی ـ ، مکرّر از آن جا به حقیر ، شکایت از ذاکرین و روضه خوانان آن صوب کرده که در گفتن دروغ ، حریص و بی باک[اند] و اصرار تام در نشر اکاذیب و مجعولات دارند ؛ بلکه نزدیک به آن رسیده که آن را جایز دانند و مباح شمارند ؛ و چون سببِ گریانیدن مؤمنین است ، از دایره عصیان و قُبح ، او را بیرون دانند! و امر فرمود که چند کلمه در این باب ، به طریق موعظه و مجادله حَسَنه نوشته [گردد] ، شاید سبب تنبّه و دست برداشتن از این قبایح شود . ظاهرا جناب ایشان ، گمان دارند که در عتبات عالیات و بلاد مقدّسه ایران ، این طایفه ، از این غائله ، آسوده[اند] و دامن عفّت ایشان به لوث کذب و افترا ، آلوده نیست و این خرابی دینی ، منحصر است در همان بلاد ، غافل از آن که نشر خرابی ، از سرچشمه در هر جا منتشر شده ، منتهی به مرکز علم و حوزه اهل شرعِ اعتاب عالیه است ؛ چه، اگر اهل علمْ مسامحه نمی کردند و مراقب تمیز صحیح و سقیم ، و صدق و کذبِ گفتار این طایفه می شدند و از گفتن اکاذیب ، نهی می کردند ، کارِ خرابی به این جا نمی رسید . [33]

محدّث نوری ، در جای دیگر از کتاب خود ، می گوید :

سکوت متمکنین ، سبب تجرّی و بی مبالاتی این طایفه بی انصاف شده . حتّی در حرم های شریفه و روضات متبرّکه ، خصوص ، حرم صاحب عزا، حضرت سید الشهدا ـ روحنا و روح العالمین لهُ الفدا ـ در غالب اوقات ، سیما در اسحار که موسم گریه و ناله و استغفار است ، به اقسام دروغ های عجیبه و گاهی آوازهای مُطربه ، آن محضر انور را تاریک نمایند . [34]

  • گروه خبری : موسسه,پژوهشگاه
  • کد خبر : 1071
کلمات کلیدی
مدیر سایت
خبرنگار

مدیر سایت